و اینگونه بود که تمام دشمنان قسم خورده ایام مجردی ام مسرور شدند.
بعد از مراسم گفتگو پدر خانم محترم تفائلی زد به حافظ و امیدی در دلمان زنده شد که هنوز یک نفر هوادار موجود می باشد.
لطفا از جناب حافظ کمی یاد بگیرید :
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
سلام مسعود خان قالتاق !
پس بالاخره شما هم از دنیای قالتاقی پا به دنیای شعر و شاعری گذاشتی .
مبارک باشه